چقدر خاطره از بادام زمینی چقدر خاطره از عشق

چقدر  خاطره  از  بادام  زمینی  توی  این  موی  سفیده  هنوز  دل  میشه  عاشق هنوز هم  یه  امیده  دلم  ای  دل  غافل  نذار  تنها  بمونیم  پاشو  چشماتو  باز کن  ببین  رفته   جوونی میخوام  20  ساله  باشم مثل  گوساله  باشم  میخوام  وقتی که صبح  شد  گل  امساله  باشم..فرمانده فضایی ها در یک دیداری که با  فرمانده بادام زمینی دلشت گفت  بادام شما  خوشمزه هست ان 2 فرمانده همدیگر را بغل کردند و از گوشتهای  صورت  تپل  نهایت استفاده و لذت را بردند انها  همدیگر را  سخت  بوسیدند و  بویدند و صپس  کعاملات فرا زمینی  و  بادام  زمینی  شروع  شد صادرارات هر چه  زمینی  از  بادام زمینی  گرفته  تا  سیب زمینی  به  صورت  عمده و هزار تنی به  موحودات  فضایی سایر کرات  آغاز شد انها با  سفینه های بزرگشان از امروز شروع می  کنند به  بارگیری بادام زمینی چرا من میلیاردر نشدم ؟ نامهربونی نمیخواهی بدونی که آب از سر گذشته  ساده بودم؟ بی عقل بودم ..کو3خول بودم اوسکول و عقب مونده بودم؟ فکرهام علط بود؟ بازار جای رشد نداشت از همه  مهمتر  تنبل و خواب آلود بودم؟ مثلا همین ماشین اگر 3 تا خریده بودم  الان مثل همسایه مون پولم 3  برابر میشد  اون 10 تا خرید 500 میلیون وقتی  همه رو  فروخت  میلیاردر شد و دوباره رفت خرید...زرنگ نبودم کسب و کارم اشتباه بود یک شبه میخواستم ثروتمند بشم؟ فرصت مناسب پیدا نکردم آیا راههای  پیشرفت بن بودند؟ منظورم میلیاردر شدن از راه  دزدی  یا دروغگویی یا  کلاهبرداری نیست منطورم از راه درست و سالم هر چند امکانش کم هست اما به هر حال اگر  میلیونها ادم از راه  نادرست ثروتمند شدند  بودند  اندکی  هم  از  راه  درست پولدار شدند  تعدادشان  کم هست اما  به  هر  حال  هست آب از سر که بگذره چه یک وجب چه هزار وجب پس جالا که میلیاردر نشدم باید بشینم غصه بخورم؟ نه باید  به خودم ارامش  بدم و با دل خودم  بخونم نامهربونی  نمیخواهی  بدونی  که  اب  از  سر گذشته  عشق  منو  رد  می کنی  با  عشق  او  سر  می  کنی  من با  تو  قهرم  نمیخواهی  بدونی....